جمعه
صبح جمعه ساعت 11:30 بود که بیدار شدیم آخه دیشب دیر خوابیده بودیم و شما هم خسته بودی تا صبحونه بخوریم ساعت شد 12 و 12:30 , تصمیم گرفتیم ادامه فیلم ویلای من مهران مدیری رو نگاه کنیم و شما هم استقبال کردی ناهار هم ساعت 3 بود که میل شد در همین حین بود که مامان یاسمین زنگ زد که حالمون رو بپرسه آخه اس ام اسی رو که براش فرستاده بودم رو تازه دیده بود و گفت که از هاپیر سان برمیگردن و واسه بعدازظهر برنامه یی ندارن . غروب باهاشون رفتیم پارک ازگل ؛ قبلش رفتیم واسه شام از ساندویچ پارسا که کلی تعریفش رو کرده بودن غذا گرفتیم و کمی تنقلات ؛ و یاسمین هم اومد تو ماشین ما و شما و یاسمین خیلی شاد بودین و میرقصیدین , تو پارک هم اولش باهم خوب و خوش بودین ولی...
نویسنده :
مامان متین
11:28